Fa En جمعه 28 اردیبهشت 1403 ساعت 6 و 16 دقیقه

فسیلهای خلیج فارس ؛ پشت پرده پیوستن اردن و مغرب به شورای همکاری

فسیلهای خلیج فارس ؛ پشت پرده پیوستن اردن و مغرب به شورای همکاری

سیزدهمین نشست سران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس با اتخاذ یک تصمیم شگفت انگیز ساختار این شورا را دگرگون کرد و درهای این شورای ناکارامد ناگهان به روی شاهان مغرب و اردن گشوده شد.

یکشنبه 25 اردیبهشت 1390 ساعت 19:32

موافقت با پیوستن رژیمهای پادشاهی مغرب و اردن به شورای همکاری خلیج فارس، پرسشهای زیادی را درباره زمان، اهداف، دلایل، ابعاد و پیامدهای آن با توجه به شرایط کنونی و حساس جهان عرب مطرح کرده است.

سران شورای همکاری خلیج فارس در نشست اخیرشان در کاخ الدرعیه در پایتخت عربستان، تصمیم گرفتند کشورهای پادشاهی مغرب و اردن را وارد این شورا کنند.
 
سئوالی که مطرح شده است اینکه چرا مصر به این شورا نپیوسته و به جای آن حکومتهای اردن و مغرب که پادشاهی هستند به جمع شش کشور سلطنتی می پیوندند؟ البته فراموش نباید کرد مصر که تا پیش از سرنگونی رژیم حسنی مبارک، همپیمان مهم شورای همکاری خلیج فارس به ویژه عربستان بود، ولی حالا با سقوط مبارک و زمزمه هایی درقاهره درباره تمایل جدی دولتمردان جدید مصر برای توسعه روابط با جمهوری اسلامی ایران،  پیوستن قاهره به این شورا را غیر ممکن کرده است.
 
پرسش دیگر درباره نام این شوراست، حالا با پیوستن دو کشور یکی از شمالی ترین نقطه قاره آفریقا یعنی مغرب و دیگری از غرب آسیا یعنی اردن، تکلیف نام شورای همکاری چه خواهد شد و چه نامی باید بر آن گذاشت؟
 
دلایل اصلی تصمیم برای پیوستن مغرب و اردن و پیامدهای احتمالی ناشی از این تصمیم چیست؟
اصولا این شورا به اذعان شهروندان عرب یک نهاد کاملا ناکارامد و فاقد قدرت تاثیرگذاری بر تحولات منطقه ای و بین المللی است، آیا پیوستن کشورهای دیگر سبب دگرگونی آن خواهد شد؟
آیا میان پیوستن اردن و مغرب به این شورا با موج انقلابها در جهان عرب ارتباط دارد؟
آیا پیوستن رباط و امان به شورای همکاری خلیج فارس می تواند به پایداری وتقویت این شورا کمک کند؟
 
فسیل های خلیج فارس

"حسن هانی زاده" کارشناس مسائل جهان عرب در این باره می گوید : تصمیم سران شورای همکاری خلیج فارس برای پیوستن مغرب و اردن هر چند با واکنش منفی ملتهای عرب منطقه خلیج فارس روبرو شد، اما پیامدهای غیر قابل تصوری برجهان عرب به همراه خواهد داشت.
 
دو تحلیل کاملا منطقی درباره تصمیم عجیب سران کشورهای خلیج فارس در زمینه پیوستن دو کشور خارج از حوزه خلیج فارس به شورا وجود دارد.
تحلیل اول این است که رخدادهای جهان عرب به ویژه انقلابهای مصر و تونس سبب شده تا کشورهای عرب خلیج فارس برای مهار اینگونه انقلابها در یک منظومه مشترک تحت حمایت آمریکا و اروپا قرار گیرند.
از آنجایی که ممکن است دو کشور پادشاهی اردن و مغرب دستخوش تحولات ناخواسته ای شوند لذا این دو کشور زیر چتر شورای همکاری خلیج فارس قرار گرفتند.
با اینکه میان مغرب واردن و نیز کشورهای حوزه خلیج فارس هیچگونه سنخیت وهم آوایی وجود ندارد،اما وحشت از انقلابهای مردمی این کشورها را به همدیگر نزدیک کرد.
مردم کشورهای حوزه خلیج فارس نگران هستند که پیوستن این دو کشور به شش کشور ثروتمند خلیج فارس ممکن است به هجوم نیروی کار مغربی و اردنی به خلیج فارس منجر شود.این دو کشور در میان کشورهای عرب بعد از مصر و فلسطین بیشترین نرخ بیکاری را دارند.
بنابراین پذیرش اردن و مغرب در منظومه شورای همکاری خلیج فارس قطعا ساختار سنتی این شورا را دستخوش تغییر خواهد کرد، زیرا این شورا را از بعد جغرافیایی و سنتی خود دور خواهد کرد.
تحلیل دیگر این است که چون مصر و تونس پس از سرنگونی رژیمهای حسنی مبارک وزین العابدین بن علی از مجموعه کشورهای سازشکار عرب خارج شده اند، لذا، این تصمیم برای انزوای سیاسی این دو کشور اتخاذ شده است.
اکنون رویکرد ملت مصر با دوران حسنی مبارک کاملا تفاوت کرده و ملت مصر با ادامه روابط این کشور با رژیم اسرائیل مخالف هستند.
از سوی دیگر این احتمال که مصر با سایر کشورهای انقلابی مانند جمهوری اسلامی ایران روابط دوستانه بر قرار کند کشورهای حوزه خلیج فارس را به شدت نگران کرده است.
از سوی دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس احتمال می دهند که با سرنگونی علی عبدالله صالح رئیس جمهوری یمن، این کشور نیز به منظومه کشورهای انقلابی بپیوندد، بنابراین درصدد توسعه ساختار شورای همکاری خلیج فارس بر آمده اند.
در بعد دیگر، کشورهای حوزه خلیج فارس تلاش می کنند تا نقش تاثیرگذار اتحادیه عرب را کمرنگ و در برابر آن شورای همکاری را تقویت کنند.

مسلما در آینده جهان عرب شاهد شکل گیری دو بلوک مختلف با رویکردهای کاملا متفاوت خواهد بود.
بلوک اول کشورهای حوزه خلیج فارس هستند که از این کشورها به عنوان فسیلهای خلیج فارس یاد می شود که در حقیقت زیر چتر حمایت مستقیم غرب به ویژه آمریکا قرار خواهند داشت.
بلوک دیگر کشورهای عرب شامل مصر، تونس، الجزایر، عراق، یمن، سوریه، لبنان، سودان و موریتانی خواهند بود که رهبری این کشورها را مصر به عهده خواهد گرفت.
بنابراین پیوستن اردن و مغرب به کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به ایجاد شکاف میان جهان عرب منجر خواهد شد.
هانی زاده در پایان تاکید می کند : با این شرایط جهان در آینده شاهد شکل گیری دو جریان عربی رودررو و رقیب جدی با محوریت عربستان و مصر خواهد بود که این دو جریان در تقابل با یکدیگر در عرصه های سیاسی منطقه بروز خواهد کرد.
 
شورای همکاری و اهداف ناشناخته !

"حیدر سهیلی اصفهانی" کارشناس مسائل جهان عرب نیز در این باره به مهر می گوید : کسانی که دانش آموخته رشته علوم سیاسی هستند ، کنگره وین 1815 میلادی را به خوبی می شناسند . این کنگره ، به دست فاتحان جنگ با ناپلئون بناپارت، به همایشی ضد ملتها تبدیل شد . اروپا همچون قطعه کیکی بین آنها تقسیم شد و نظر هیچ کس در این زمینه پرسیده نشد . فاتحان تصمیم گرفته بودند ، هر صدایی را در نطفه خفه کنند ، کاری که در سرکوب قیام کارگری بزرگ 1848میلادی ، با خونسردی تمام انجام دادند، اما در نهایت ، بی آنکه بدانند زمینه را برای جنگهای هولناکی آماده کردند که سالها بعد موجودیت آنها را در معرض خطر قرار  داد .
 بررسی درخواست کشورهای مرتجعی مثل اردن در شورای همکاری خلیج فارس که در میثاق خود، عضویت را محدود به محدوده جغرافیایی خلیج فارس می کند، در نوع خود می تواند انسان را در این اندیشه فرو ببرد که این شورا به تدریج به شورایی برای کشورهای مرتجع تبدیل شده است .
در سالهای گذشته، بررسی پیشنهاد یمن ، گو آنکه در بعضی ابعاد خبراز رقابتهای درون شورا می داد ، اما در نهایت ، برای
عده ای به عنوان تلاش شورای همکاری برای پذیرفتن اعضای متفاوت تر تلقی می شد . گو آنکه سیاستهای علی عبدالله صالح رئیس جمهوری یمن ، در دوره بعد ، کم کم از وی چهره ای مرتجع می ساخت و روشن بود که او می کوشد خود را به نحوی با معیارهای شورای همکاری وفق دهد .

با این حال ، این دست و آن دست کردن شورای همکاری در پذیرفتن درخواست او ، عملا حاکی از آن بود که هستند اعضای مقتدری که حضور او را در شورای خود، چندان به صلاح خود نمی بینند و یا اینکه اعضای شورشی شورای همکاری ، دیگر آن شور و غوغای سابق را ندارند. اما در نهایت، سیاستهای واپس گرایانه علی عبدالله صالح و فاصله گرفتن او از درخواستهای مردمی برای اصلاح و دموکراسی، عملا کار دست او داد .
موج قیامهای مردمی که می توان آن را "موج تونسی" نام نهاد ، وقتی کم کم به قلمرو شورای همکاری رسید و به ویژه زمانی که مردم بحرین هم به این موج پیوستند ؛ شورا دریافت که آزمون دشواری پیش رو دارد . چون درخواستهای مکرر مردم برای
برخورداری از آزادیهای بیشتر ، به تدریج ساختار سنتی دولتهای عضو را به چالش می طلبید.
 بنابراین در وهله اول ، سیاستهای منفعلانه ای را در برابر این موج خودجوش مردمی اتخاذ کرد . سیاستهایی که انسان را به یاد سیاستهای عربستان سعودی ، دردهه های 1950 تا 1970 میلادی ضد جمال عبدالناصر می اندازد . نگاه واپس گرایانه ، این جا هم شورای همکاری را رها نکرده است. بنابراین نسخه پیچیده شده را برای مقابله با موج قومگرایی ناصری ، با کمی تغییرات جزئی باز به کار بست :
1- سکوت مرگبار با چند توصیه خجولانه و پناه دادن به چهرههای گریخته از کشورهای انقلابی؛
2- تلاش برای حمایت از سیاستمداران واپس گرا و جلوگیری از سقوط کشورهای پیرامون؛
البته مثل ادوار گذشته ، مصری ها به عربستانی ها اجازه ندادند که باندی ضد انقلابی از فراری ها در خاک این کشور شکل دهند .  زمانی که مبارک دیکتاتور سرنگون شده، قصد گریختن به عربستان را داشت ؛ در فرودگاه شرم الشیخ مودبانه بازداشت شد و بقیه سیاستمداران رژیم سابق با نهایت احترام پای میز محاکمه نشستند و اگر کاره ای نبودند ، از تضمینهای کافی برای ادامه زندگی برخوردار شدند .
اما درباره مهار موج تونسی و مصری در کشورهای پیرامون ، نسخه شورای همکاری، یادآور همان نسخه قدیمی ریاض در یمن است . در آن سالها ، عربستان به حمایت زیدیهای یمن برخاست و اقدام به مداخله نظامی در آن کشور کرد. پادشاهانی که تا چندی پیش آنها را کافر می دانست . مداخله سعودی ها از این سو و مداخله قومگرایان ناصری از سوی دیگر ، یمن را به کانون بحران بزرگی تبدیل کرد که تا سالها آتش فتنه در آن کشور روشن بود . سران عربستان واقعا ، یمن را حوزه نفوذ خود می دانستند . با رسیدن موج انقلاب به یمن، ریاض فهمید نیروهای مخالف آن قدر قدرتمند هستند که مداخله در آن جا نمی تواند بی هزینه باشد ، به علاوه در میان مخالفان علی عبدالله صالح ، شماری از دوستان قدیم ریاض مشاهده می شوند و نیز احساس بی اعتمادی به این کودتاچی کهنه کار هیچ گاه حس ششم سعودی ها را رها نکرد ، لذا نقش میانجی گرایانه ای را در پیش گرفتند و در مسیر باد به انتظار دگرگونی آینده نشستند .
گسیل موج انقلاب به سوی بحرین، آنها را به تکاپو انداخت تا همان روش را در قبال این کشور به کار گیرند و شماری از نیروهای خود را به بحرین اعزام کردند تا به سرکوب مردم آزادیخواه بپردازند و به این شکل، غده سرطانی بحرین به شکل
دملی چرکین که در آینده می تواند آثار مخرب زیادی در این کشور بر جای بگذارد . بحرین نیازمند میانجیگری مثبت عربستان
بود تا به فرایندی ناعادلانه که تاریخ معاصر بر اکثریت تحمیل کرده بود، پایان دهد، اما برای ریاض تکفیر اکثریت شیعی و حفظ ساختار سنتی " پسر عموها " مهمتر از رویکردی عاقلانه برای پایان دادن به وضع نامطلوب موجود است .
تا این جا ، درسیاستهای عربستان سعودی هیچ نقطه واقعا تازه ای مشاهده نمی شود، اما چراغ سبز به کشورهای پادشاهی به ویژه اردن برای عضویت ، با توجه به نوسانات موجود در روابط با این کشور، ابتکار جدیدی است که دقیقا منطبق بر مسیر سنتی شورای همکاری قرار دارد. ایجاد اتحادیه ای که در نهایت بتواند رژیمهای سنتی را در برابر موج تغییرخواهی مردم منطقه صیانت ببخشد ، قبل از هر چیز حاکی از تفاوت جنس رویدادهای اخیر با اتفاقاتی است که در دهه های گذشته روی داده است. این بار پای مردم در میان است .
سعودی ها به فراست دریافته اند که این بار دو نوع نظام سیاسی در برابر  یکدیگر قد برنیافراشته است . بلکه موج تحول خواهی مردمی همه ساختارهای سنتی اعم از سلطنتی، نظامی و غیر نظامی ، ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیک را به چالش گرفته است . نوعی مردم سالاری ازجنس خاورمیانه ای در حال شکل گیری است که حتی غربی ها را نیز که مدعی دموکراسی و ترقی خواهی هستند، غافلگیر کرده است .
واکنش شورای همکاری بسیار غریزی و انفعالی است ، گو آنکه نشانی از تدبیر و آینده نگری در خود دارد و مثلا سعی بر آن است که در خارج از مرزها ، به رویارویی با آن پرداخته شود ؛ اما نکته این جاست که این خود نیز ناشی انفعالی دیگر است . چون اعضای شورا ، به ویژه عربستان سعودی، می دانند که جنس این رویدادها ، کاملا متفاوت است و ویژگی آن این است که به طور کاملا ناگهانی و سرطانی همه گیر می شود و باید آن را در نطفه خفه کرد .
با این حال ، نوع مقابله با این بحران ، حاکی از ناآشنایی عمیق سران شورا با حرکتهای انقلابی است . تفکر مقابله جویانه آنها ، میکانیکی است و به بررسی ژرف کانونهای بالقوه بحران در داخل کشورهای عضو نمی پردازد. مطمئنا ، مقابله با نسل سرخورده ای که در داخل عربستان سعودی ، به نام اسلام با نوعی دگماتیسم و سطحی نگری ژرف و خفقان فراگیر دست به گریبان هستند، از طریق اتحاد نظامی میسر نمی شود.
این کارشناس در پایان ابراز عقیده می کند : اما اینکه چرا در این مرحله ، اردن انتخاب شده است ، فضای انقلاب بالقوه ای است که این کشور را فرا گرفته است . تفکرات سلفی حاکم بر جریان اسلامگرای اردن ، قومگرایی پیچیده ای که قوم پرستان این کشور را فرا گرفته است و نیز سرخوردگی عمیق نسل جوان اردنی ، همه اینها نشان می دهد اردن جایی است که ممکن است به زودی منفجر شود و اگر منفجر شد ؛ تحولات زشت و زیبایی خواهد داشت که هیچ کدام از همسایگان از آن در امان نخواهند بود . چون جنس تفکر در اردن ، دقیقا با جنس اندیشه در کشورهای عرب همسایه از یک نوع است و اردن می تواند سنگ اول دومینویی باشد که اگر افتاد ، متوقف کردن سنگهای دیگر بسیار دشوار و شاید غیر ممکن باشد .
 با توجه به تمام این وقایع می توان گفت ایده گسترش شورای همکاری خلیج فارس، یک ایده محلی و از ایده های فلان پادشاه یا فلان امیر نیست، بلکه مافوق آنها یعنی از مراکز تصمیم گیری غربی و به ویژه آمریکایی و از پیشنهادهای کسانی است که خواهان تجمیع انرژیهای پادشاهان در خدمت طرح آمریکایی در منطقه هستند.
شورا را می توان فقط به یک دلیل شورای همکاری نامید، به خاطر اینکه سران شورا قطعا درباره خیر و تقوا با هم همکاری نمی کنند، بلکه همکاری آنها در راستای اهداف آمریکا و در آن دورترها رژیم اسرائیل است یعنی همکاری درباره تجاوزگری و ضد منافع ملی و اسلامی .

تعداد بازدید : 1269

ثبت نظر

ارسال