Fa En دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 ساعت 0 و 58 دقیقه

چرا سیاستمداران دروغ می‌گویند؟

چرا سیاستمداران دروغ می‌گویند؟

دروغ در عرصه سیاست می‌تواند هر نوع جمعی كه شهروندان صادقانه به عضویت خود در آن ایمان دارند را تحت تاثیر قرار دهد

>

دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 21:25

مثل كلمه «ما» كه اغلب شهروندان صادقانه بیان می‌كنند، همچون «ما استرالیایی‌ها»، «ما فرانسوی‌ها»... / دلیل اینكه سیاستمداران دروغ می‌گویند این نیست كه آنان مادرزاد دروغگو هستند بلكه به این دلیل است كه ما انتظارهای زیادی از آنان داریم و می‌خواهیم كه آنان هم‌زمان هم سیاستمدار و هم اخلاق‌گرا باشند در حالی كه این دو با یكدیگر در تضاد هستند

باراك اوباما در كتاب خود با عنوان «جسارت امید» كه پیش از نامزدی‌اش در انتخابات ریاست‌جمهوری 2008 امریكا نوشته، آورده است: «هر جا می‌رفتم نسخه مختلف دو سوال مشابه را می‌شنیدم. این اسم بامزه‌ تو از كجا پیدا كردی؟» و بعد «به نظر می‌آد آدم خوبی باشی. چرا می‌خوای وارد چیز كثیف و بدی مثل سیاست بشی؟»

این تنها مردم امریكا نیستند كه ورود به عرصه سیاست را عامل هبوط انسان می‌دانند. در فرهنگ‌های مختلف در اقصی نقاط دنیا داستان‌های بسیاری درباره عدم صداقت و منفعت‌جویی بازیگران عرصه سیاست وجود دارد. توسل به دروغ و نداشتن صداقت شاید از مهمترین ویژگی‌هایی هستند كه نگاه عموم جامعه را نسبت به سیاست تیره و تار كرده است

ویژگی ‌مشترك همه تعاریف فرهنگ‌های لغت برای دروغ این است: «ارائه نشانه‌ها یا اطلاعات اشتباه یا پنهان‌كردن نشانه‌ها یا اطلاعات درست است. دروغ، وارونه جلوه دادن حقیقت است كه با هدف فریب دیگران وتحقق اهداف و انگیزه‌های درونی انجام می‌شود.»

روزنامه گاردین سال 2006 میلادی در مطلبی با عنوان "چرا سیاستمداران دروغ می‌گویند" به قلم آن پركینز نوشت: «راست گفتن در سیاست اغفال كننده است. سیاستمداران دست‌فروشانی هستند كه "طرحی برای فردایی بهتر" را می‌فروشند. وینستون چرچیل، تنها رهبر سیاسی مدرن بود كه آینده‌ای نزدیك را ساخت، آینده‌ای كه ممكن بود غمبار،خونین و مشقت‌بار باشد. البته او قصد نداشت كه در انتخابات شركت كند.»

پركینز نوشته است: «نمی‌توان از سیاستمداران انتظار داشت كه بیش از فروشندگان، دواطلبانه نسبت به ضعف‌های كالایی(طرح‌های خود برای آینده) كه قصد دارند به فروش برسانند، سخن بگویند. شاید به همین دلیل است كه نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند اغلب افراد نسبت به سیاستمدارها بی‌اعتماد هستند.»

اما دروغ رهبران، شكل‌های گوناگونی به خود می‌گیرد كه جاسوسی و فریب در كشمكش‌ها و درگیری‌ها را هم شامل می‌شود. بیشتر سیاستمدارها محتاط هستند و نداشتن صداقت را جنبه اجتناب‌ناپذیر (اما ناخوشایند) جهان واقعی می‌دانند. آنان نمی‌خواهند كه به دام دروغ بیفتند اما اغلب به آن تن می‌دهند.

فیلیپ كورل1 در مقاله‌ای با عنوان"چرا سیاستمداران مجبورند، دروغ بگویند "، آورده است: «مشاغلی وجود دارند كه از صاحبان آنها، انتظار صادق بودن نداریم؛ كسانی چون سیاستمداران و فروشندگان. دلیل اینكه سیاستمداران دروغ می‌گویند این نیست كه آنان مادرزاد دروغگو هستند بلكه به این دلیل است كه ما انتظارهای زیادی از آنان داریم و می‌خواهیم كه آنان هم‌زمان هم سیاستمدار و هم اخلاق‌گرا باشند در حالی كه این دو با یكدیگر در تضاد هستند.»

بنا بر اعتقاد كورل، یك امر اخلاقی چیزی است كه تقریبا همه افراد جامعه درباره آن اتفاق‌نظر دارند چرا كه این دیدگاه‌های اخلاقی هستند كه اساس قوانین بنیادین یك جامعه را شكل می‌دهند. گرچه دشوار است كه تقریبی عددی را در اینجا مطرح كرد اما می‌توان گفت كه امر اخلاقی، امری است كه حداقل 90 درصد جامعه با آن موافق هستند. خوب می‌توانید تصور كنید كه كسب موافقت 90 درصد جامعه چه عالی می‌تواند باشد مخصوصا اگر شما سیاستمداری باشید كه می‌خواهید بیشتر مردم تا جایی كه ممكن است، طرف شما باشند. این كار در سیاست اما تقریبا محال است. به همین دلیل ماهیت رقابت‌های سیاسی، سیاستمداران را تشویق می‌كند، حمایت حداقل اكثریت ممكن را به دست بیاورند، اكثریتی كه به آنان كمك می‌كند تا قدرت را به دست بگیرند. در كشوری دموكراتیك این به معنی هر درصدی بیش از 50 است از جمله 51 درصد.تضاد سیاست با اخلاق اما از همین جا آغاز می‌شود.

51 درصد برابر با 90 درصد نیست. اگر شما سیاستمدار باشید برای كسب آرا، باید مواضعی را اتخاذ كنید كه به روشنی بیانگر تامین منافع حداقل 51 درصد از جامعه باشد و البته برای اخلاقی بودن این امر باید موضعی را اتخاذ كنید كه از سوی 90 درصد جامعه قابل قبول باشد و البته باید این دو موقعیت را هم‌زمان داشته باشید!

باراك اوباما در جسارت امید نوشته است: «اغلب به این فكرم كه چرا سیاستمداران نمی‌توانند جوری راجع به ارزش‌ها صحبت كنند كه از قبل حساب‌شده و مصنوعی به نظر نرسد. به نظرم این تا حدودی به آن خاطر است؛ ما كه در دولت هستیم اینقدر زیادی از پیش تعیین شده عمل می‌كنیم و حركاتی كه نامزدها برای تاكید بر ارزش‌های‌شان انجام می‌دهند این قدر كلیشه‌ شده است كه مردم هر روز سخت‌تر می‌توانند فرق بین احساسات صادقانه و نمایش‌های سیاسی را بفهمند.»

جان مرشایمر2 از اندیشمندان معاصر واقع‌گرا درعرصه سیاست و روابط بین‌الملل با تكیه بر مثال‌های فراوان توضیح می‌دهد كه رهبران سیاسی در بسیاری مواقع به دلایل استراتژیك دروغ می‌گویند. وی در ابتدا به فریب آشكار میان دولت‌ها خصوصاً بی‌اعتماد

ابرقدرت‌ها به یكدیگر اشاره می‌كند. وی به عنوان مثال معتقد است كه «نیكیتا خروشچف»، رهبر شوروی پس ازاستالین درباره حجم نیروی موشكی شوروی دروغ گفت و این مسئله باعث خشم آمریكایی‌ها شد و آنان ذخیره‌سازی موشكی خود را بیشتر كردند.

مرشایمر با اشاره به هدف «ایجادترس» در برخی دروغ‌پراكنی‌ها به استراتژی «پنهان‌كاری» هم می‌پردازد. به عنوان مثال، پس ازبحران موشكی كوبا «جان اف كندی»، رئیس‌جمهوری وقت امریكا موافقت خود با جمع‌آوری موشك‌های هسته‌ای امریكا از تركیه درمقابل عقب‌نشینی موشكی شوروی از كوبا را نفی (و در واقع پنهان) می‌كند. درحقیقت كندی توافق لازم را با سران شوروی انجام داده بود ولی آن را مخفی نگهداشت چرا كه معتقد بود با افشای آن پایگاه مردمی خود را در داخل امریكا وبین همپیمانان اروپایی‌اش ازدست خواهدداد.

این اندیشمند می‌نویسد: «رهبران ژاپن هم دراقدامی‌ مشابه به ناوهای امریكایی مجهز به سلاح اتمی اجازه لنگر انداختن در آب‌های ژاپن را دادند اما آن را از مردم ژاپن كه خود را مخالف سلاح‌های هسته‌ای می‌دانند، مخفی كردند زیرامعتقد بودند درصورت فاش شدن بسیار بحث برانگیز خواهد شد وشاید مجبور شوند از اقدام خود صرف‌نظركنند. آن‌ها در طول نیم قرن این تعامل با آمریكا را مخفی نگهداشتند و سرانجام در 11 مارس 2010 دولت ژاپن اعلام كرد دولت‌های پیشین به مردم ژاپن درباره قراردادهای مربوط به وجود سلاح‌های هسته‌ای در این كشور دروغ گفته‌اند3.

 

دروغ در عرصه سیاست می‌تواند هر نوع جمعی كه شهروندان صادقانه به عضویت خود در آن ایمان دارند را تحت تاثیر قرار دهد، مثل كلمه «ما» كه اغلب شهروندان صادقانه بیان می‌كنند، همچون «ما استرالیایی‌ها»، «ما فرانسوی‌ها»...

گذشته از تحلیل‌های عمیق جامعه‌شناسی و روان‌شناسی درباره تاثیر دروغ رهبران یك جامعه بر مردم آن، «پریمو له‌وی»، ایتالیایی در كتاب خود با عنوان The Periodic Table كه درباره نقش نازیسم در آلوده شدن فضای سیاسی ایتالیا نوشته، آورده است: «دروغ می‌تواند یك زندگی را، یك گذشته را یا حتی حیات یك ملت را آلوده و ‌بی‌حرمت كند.»

بنابر این اعتقاد، دروغ در عرصه سیاست می‌تواند هر نوع جمعی كه شهروندان صادقانه به عضویت خود در آن ایمان دارند را تحت تاثیر قرار دهد، مثل كلمه «ما» كه اغلب شهروندان صادقانه بیان می‌كنند، همچون «ما استرالیایی‌ها»، «ما فرانسوی‌ها»، «ما ایتالیایی‌ها»...

حتی اگر دورغ سیاستمداران، تمامی منافع مادی شهروندان را تحت تاثیر قرار ندهد، فراگیری دروغ‌گویی می‌تواند عشق شهروندان به كشورشان را بی‌حرمت كند. در این حالت برای شهروندان غیرممكن است كه بدون احساس درد نسبت به كشور خود عشق بورزند.

تعداد بازدید : 923

ثبت نظر

ارسال